جدول جو
جدول جو

معنی چو کاس - جستجوی لغت در جدول جو

چو کاس
در در مقام توهین ناسزا به زنان لاغر اندام به کار می رود، ظرف چوبی تنباکو
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نوعی تکمه و جاتکمه که در قدیم از ابریشم یا قیطان درست می کردند و جلو لباس بر روی سینه می دوختند، برای مثال ز بس که دست بر او به سینه دوخته ام / گمان برند که چپ راس بر قبا دارم (طاهر وحید - لغتنامه - چپ راست)، نوعی حمایل که از چپ و راست بر روی شانه بیندازند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چوب کار
تصویر چوب کار
نجّار، آنکه اشیای چوبی درست می کند، درودگر
فرهنگ فارسی عمید
(چُ)
دهی است از دهستان حومه بخش خمام شهرستان رشت. 3850تن سکنه دارد. محصولش برنج، کنف، ابریشم، لبنیات و توتون سیگار است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
آنچه بدان چوب را بکاوند، کاوندۀ چوب، عتله، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
چپ راست. چپ و راست. قسمی از تکمه های ابریشم که درایران اکثر به ’چپکن’ و در هندوستان سپاهیان و جوانان به قباهای بخیه دوز دوزند. (آنندراج) :
ز تیر غمزه چاک سینه ام چپراسها دارد
از آن برگشته مژگان چپ اندازی که میدانی.
اشرف (از آنندراج).
ز بسکه دست بر او به سینه دوخته ام
گمان برند که چپراس بر قبا دارم.
میرزا طاهر وحید (از آنندراج).
، مأخوذ از هندی، علامت و نشانه. (ناظم الاطباء). رجوع به چپ راست و چپ و راست شود
لغت نامه دهخدا
از قرای بلوک خواجۀ فارس است، (مرآت البلدان ج 4 ص 289)
لغت نامه دهخدا
یکی از امپراطوران روم است که به دست هرقل یا هرکلیوس خلع شد، (از ایران در زمان ساسانیان ترجمه رشید یاسمی چ 2 ص 467)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چه کار
تصویر چه کار
چه کار ک کدام کار ک یا مرا چکار ک بمن چه ک بمن چه ربطی دارد ک: (مرا چکار که منع شرابخواره کنم ک) (منسوب به حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کاس
تصویر پر کاس
سنسکرینت کوشیدن، خور خیز (طلوع آفتاب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چوبکار
تصویر چوبکار
نجار
فرهنگ واژه فارسی سره
تراشنده ی چوب، نجار، خراط
فرهنگ گویش مازندرانی
شب کار
فرهنگ گویش مازندرانی
قلدر، چوب به دست، کسانی که در کار خرید و فروش چوب باشند.، کفشی که از جنس چوب بوده و توسط بندی چرمی در پا مهار شود
فرهنگ گویش مازندرانی
آب بازی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو کوهی
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که عادت به کتک خوردن داشته باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
گونه ای سبزی مانند اسفناج که به صورت آب پز خورده شود
فرهنگ گویش مازندرانی
کرم کدو، کرمی که از چوب درخت تغذیه کند و موجب ضایع شدن چوب
فرهنگ گویش مازندرانی
افراد چوب به دست و آماده ی دعوا، افرادی که شغل آن ها خرید
فرهنگ گویش مازندرانی
شکلی از شاخ گاو که صاف و بدون خمیدگی است
فرهنگ گویش مازندرانی
قاشق چوبی
فرهنگ گویش مازندرانی
گوه ی چوبی
فرهنگ گویش مازندرانی
کدوتنبل، کدوی سبز خورشتی که بعد از رسیدن تخم آن را خارج
فرهنگ گویش مازندرانی
انکار کردن و زیربار مسئولیت نرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پر چانه
فرهنگ گویش مازندرانی
جامی از مس که بر روی آن آیات قرآنی حک شده و در اولین استحمام
فرهنگ گویش مازندرانی
کنایه از حیواناتی همچون گاومیش و خوک که به استراحت در کنار.، اعلام فسخ بازی (از اصوات)
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع ترشی محلی که مواد آن ازگیل، آب و نمک می باشدنگاه.، از انواع ترشی محلی که مواد آن ازگیل، آب و نمک می باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
قله ی کوه، چکاد
فرهنگ گویش مازندرانی